آرش ني ني

سلام. الان ساعت یازده صبح روز جمعه هست. پارسال چنین روز (البته یازده آذر پنج شنبه بود) آرش نی نی ، چهل و پنج دقیقه بود، که بدنیا اومده . تولد تولد تولدت مبارک . الان مامانی ، رفته خونه ی آرش اینا. تا برای پذیرایی از مهمونا به مامان آرش کمک کنه. ما هم داریم کم کم آماده میشیم که بریم جشن تولد آرش .آرش منتظر یه عالمه، کاااااااااادددددددوووووووو باش. آرش جان تا این لحظه ، 1 سال و 0 روز و 0 ساعت و 46 دقیقه و 18 ثانیه دارد. ...

سلام. آرش خوشگله من، جمعه ی هفته ی دیگه یکساله میشه . چقدر زمان  زود گذشت ، بازم خدا رو شکر که تموم لحظاتم به خوبی و شادی در کنار خانواده و آرش خوشگلم سپری شد.   آرش ، خیلی شیطون شدی . از هشت ماهگی شروع به راه رفتن کردی  و الان دیگه از بس ذوق داری فقط میدوی... وقتی هم میخوری زمین ، انگار نه انگارت و دوباره بلند میشی و به راه رفتن ادامه میدی... از بس شیطون شدی ما تموم وسایل خونه رو جمع کردیم و دورتا دور گلدونا و تلوزیون رو با میز حصار کشیدیم. آخه میری و برگ های گلها رو می کنی و کلی ذوق میکنی و صدای تلوزیون رو تا آخرین حد بلند میکنی!!! خیلی بلا شدی.. و جای خودتو توی دل همه ی ما باز کردی. من که اگه یه روز نبینتمت ...

آرش روز 5شنبه 24 شهریور اومد خونمون چون مامان باباش میخاسن برن عروسی. بابابزرگم تازه از سفر اومده بود و خاله محبوبه هم اونجا بود. تا 12 شب که آرش اونجا بود یعنی اگه بگم 1 ثانیه دریغ از 1 ثانیه که این نی نی آروم بشینه از اول که اومد تا ساعت 12 یه سره داشت شیطونی میکرد و سوار چرخش شده بود و بینهایت تا گاز میداد. خودش میرفت از مبل بالا و وقتی لامپو روشن میکرد غش میکرد از خنده انگار که چیکار کرده. نمیدونم آرش نی نی اونشب چی خورده بودی که اینطوری آتیش میسوزوندی.؟   ...

سلام. این دومین عکسی که از آرش انتخاب کردم تا آپلودش کنم . آرش نی نی اینجا یک روزه شه و روز جمعه ست. اون روز ما خیلی خوشحال بودیم چون  یه نی نی خوشگل از شهر عروسک ها از پیش خدا اومده بود توی خونه ی ما و مهمون ما بود.       ...

آرش عزيزم ، اين اولين عكسي هست كه دو ساعت بعد از تولدت وقتي توي كلينيك بودي ازت گرفتيم. ببين چقدر خوشگل و كوچولو بودي ... آخي ي .. هنوز چشمات باز نشد بود و چون تازه متولد شده بودي صورتت يه كم ورم داشت. ماماني برات كلي لباساي قشنگ نوزاد اورده بود ولي توي كلينيكي كه بدنيا اومده بودي خودشون تن ني ني پسرها لباساي آبي و  تن ني ني دخترا لباساي صورتي مي كردند. ...

الان چند روزي ميشه كه از عيد فطر گذشته . اين اولين عيد فطري بود كه آرش ني ني در جمع ما بودش ، آخه پارسال به اين موقع نبودش ولي الان هستش . شب عيد فطر همگي دسته جمعي به همراه دايي مسعود و دانيال و دنيا كه تازه از ورامين اومده بودند، رفتيم باغ فردوس مهمون خاله محبوبه و مامان آرش بوديم . خيلي خوش گذشت دانيال كلي فشفشه خريده بود كه روشنشون كرديم و كلي آتيش سوزونديم ، آرش ني ني خيلي با تعجب به فشفشه ها نگاه ميكرد. ...

آرش ني ني دقيقا روز يازدهم آذر ماه 1389 بدنيا اومد . توي كلينيك خانواده اصفهان. دكترشم آقاي دكتر خانجاني بود كه يه دكتر خوب و مهربوني هست. مامان مريم و بابا محمدرضا، مامان باباي آرش ني ني هستند . مامانش دكتره و باباش استاد دانشگاه.   من خاله مژده هستم كه در حال حاضر دانشجوي كارشناسي ارشد كامپيوترم  و 25 سال دارم. يعني 24 سال از آرش ني ني بزرگتر هستم    و قصد دارم هر زمان كه وقت داشتم سري به وبلاگ آرش ني ني بزنم و مطلب جديدي  ارسال كنم تا وقتي بزرگ شد اين وبلاگ براش يادگاري بمونه.  دوست عزيزم به وبلاگ آرش ني ني خوش اومدي. ...

خاله مژده   ، خاله  اعظم و خاله  محبوبه دايي مسعود ماماني (مامان‌ ه مامان آرش) بابابزرگ (باباي‌ مامان آرش)                                              ...

سلام. امروز دقيقا آرش نه ماه و دو روزش شده و خيلي كاراي جالب و بامزه ياد گرفته حدود دو سه ماه پيش بابابزرگ از قائمشهر براش يه فرفره ي رنگي خوشگل خريده بود. الان هر دفعه كه ميگيم " فرفره " آرش ميگرده تا فرفره رو پيدا كنه ، وقتي هم كه فرفره رو بهش نزيديك ميكنيم ميخاد با تمام قوا اونو بگيره ... ولي ما نميذاريم آخه اگه تا حالا دستش به فرفره رسيده بود ، فكر كنم از فرفره فقط يه جنازه مي موند . يكي از قشنگترين كارايي كه ياد گرفته اينه كه هر وقت فرفره رو جلوش بگيري شروع ميكنه به فوت كردن . فوت كردنشم به سبك خودشه ، خوشگل و بامزه . فقط ميگه " ف ف ف ف ف "   ...