آرشآرش، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

آرش ني ني

آرش نی نی و اسباب بازیاش

سلام آرش نی نی عزیزم الان که دارم برات مینویسم ساعت 11:37 شب هست و ده روز دیگه مونده به بهار 92 و این سومین بهاری خواهد بود که تو برفی بین ما اومدی ( به قول مامان مریم از شهر عروسکها اومدی تو!). آرش نی نی این روزا اگه از مامانی بپرسیم آرش نی نی خوب پسریه یا نه!! با صدای بلند جواب میده آرش نی نی دوباره شیطونیاش برگشته سرجایه اولش و روزا از بس منو دنبال خودش میکشونه این طرف اونطرف خیلی خیلی خستم میکنه!!!!آخه یه نی نی چقدر میتونه شیطون باشه هان؟(ماشالات باشه برفی) آرش نی نی اگه بدونی چقدر خوشکل حرف میزنی!! این عکسو ببین اینو خاله مو برات خریده قشنگ همه ی این شکلارو اسمشونو بلدی و خیلی خوشکل میزاری هر کدومو سر جاش. آرش نی نی من عاشق تلفظا...
21 اسفند 1391

آرش نی نی هر روز ناقلا تر میشود!!

سلام آشِ نی نیه عزیزم که اینقدر تو رو خدا خوشکل و ناقلا آفریده. الان که دارم برات مینویسم ساعت 15 روز شنبه 5 اسفند 1391 هست و با وجود کارای زیادی که دارم و پایان نامم که رو دستم مونده و به هر نحوی شده بعد عید باید تحویلش بدم اومدم یه سر به وبلاگت و میخوام یه کم برات بنویسم چون خیلی خیلی تو ناقلارو دوست دارم.   از خودت که بپرسیم اسمت چیه میگی آشِ نی نی ! و وقتی میپرسیم چند سالته میگی دو شال! آره آشِ نی نی هر روز داری بزرگ و بزرگ تر میشی و چیزایه بیشتری یاد میگیری اما خدا رو شکر شیطنتت داره کمتر میشه اخه هیچ وقت یادم نمیره که از دیوار صاف تو 8 ماهگی بالا میرفتی!! آشِ نی نی میدونی جدیدن چی یاد گرفتی و با چه لحن خوشمزه ای میگی ...
5 اسفند 1391

آرش نی نی و حرف زدنش!!!

سلام آرش نی نی الان که دارم برات مینویسم ساعت 1 بامداد روز 10 آبان سال 1391 هست و تقریبا" 33 روز دیگه مونده که تو ناقلا بری تو 2 سال.   خیلی وقته که دیگه نه من نه خاله مژده برات چیزی ننوشتیم اما خودت واسه خودت یه عالمی داریا. یعنی اگه بخوام از کارات بنویسم یه کتاب میشه .!!! این روزا که طبق معمول شیطونی رو به اوجش رسوندی. تازه از وقتی یاد گرفتی حرف بزنی دیگه خوردنی ترهم شدی. به قول بابابزرگ باید یه مترجم حرفاتو ترجمه کنه!!! نی نی اولین حرفی که یاد گرفتی بگی گفتی اَدم ( اعظم) که دل همه آب شده بود که اسم منو صدا میکنی البته قبلش میگفتی بَ بَه یعنی آب یا میگفتی بابا یا ماما. بعدش شروع کردی با یه لحن خوردنی یگی عمه زازا(عمه زهرا)، و رو...
10 آبان 1391

تاسوعا عاشورای سال 90

آرش نی نی امروز که تاسوعاست تو، خونه ی ما نیومدی اما تلفنی احوالتو پرسیدیم. بابابزرگ گفت به آرش بگو آماده شه میخام ببرمش تو گهواره ی علی اصغر اونجا هم یه کم شیطونی کنه.!! حالا قراره فردا با بابابزرگ بری شتر ببینی و طبل و زنجیر زنای امام حسین رو واسه بار اول ببینی آخه تو نی نیه شیطون بلا , سال اولیه که محرم بین مایی. ...
14 آذر 1390

آرش نی نی یک روز بعد از تولد یک سالگی

آرش خوشکله امروز 12 آذر که پا گذاشتی تو 2 سالگی صبح ساعت 7.30 اومدی خونه ی ما چون مامانت میخواست بره سرکار. مثل همیشه قیافت خوردنی بود اما انگار مریض بودی چون از چشمای ناقلات پیدا بود که حال و حوصله اتیش سوزوندن نداری. بابا بزرگ میگفت هوای یک ساله رو داشته باشید مریضه. خاله مژده برده بودت کنار کلید لامپ و چون تو عاشق لامپ روشن و خاموش کردنی میگفت امروز بذارید آرش نی نی هر چقدر دلش میخواد لامپ روشن کنه و ذوق کنه. منم یه کم بغلت کردم اینقدر باحال شده بودی دیگه نمیخواستی بیای از بغلم پایین و شیطونی کنی چون حالشو نداشتی!!!  امروز از اول تاآخر تو بغل مامانی بودی و کامل شیطونیاتو فراموش کرده بودی. واسه همه جای تعجب بود آرش و مظل...
13 آذر 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرش ني ني می باشد